چهار شنبه 1 بهمن 1393 |
|
دستانم را بگیر... می خواهم برای لحظه ای آرامشت را قرض بگیرم... هوا سرد است این روزها اما چه گرمای شیرینی است بودن در کنارت... و بودن در هوایی که نفس های تو در آن جاری است! سخت شده ثانیه ای بی تو نفس کشیدن نفس هایم... مامن گرمی چون سینه ات را می خواهد و می طلبد چشمانم فقط تو را می خواهد و می طلبد دستانم فقط لمس انگشتان تو را می خواهد و می طلبد و حتی لبهایم...و حتی تمام جانم... دوستت دارم... راستی...!! لرزش دستانم...زردی صورتم...بیقراریم... حکایت از اعتیاد من است آری معتاد شده ام به "تو" یک قول!!! صبرت که تمام شد نرو... منتظر بمان شاید!!! قشنگ ترین احساس از آن لحظه باشد... در پایان حرف هایم... جا گذاشته ام دلی!!! هرکه یافت... مژدگانی اش "تمام زندگی ام"
سلامتی روزی که من سفید پوشیدم... سلامتی روزی که رفقا مشکی پوشیدن... و من حال میکنم با تریپشون... سلامتی ته ریشایی که گذاشتن... سلامتی یه صدای بلندو صدای تکرار جمعیت... سلامتی صوت دلسوز قرآن یه بینوا... سلامتی اشکا... سلامتی خاکا... سلامتی تنهایی زیر خاک... سلامتی فرداش که من نیستم...
خـــدایـــا !
بـبـخــش اگــه دنـیـاتــو مـیـفــروشــم بـه یـه نــگاه عـشـقـم . .
بـبـخــش اگـه یـکی رو دارم بــرام خـــدایـی مـیـکـنـه . . .
بـبـخــش اگـه عـشـقـمـو بـیـشـتـر از جـونی که تــو بـهـم دادی ،
دوســـღــــش دارم !
بـبـخــش اگـه بـعـضی وقـتـا ســرت داد زدمــو عـشقـمـو ازت خــواسـتم . . .
بـبـخــش اگـه یـه مـوقـعـهـایــی عــاشـقــانــه مـیــپـرستـمـش . . .
بـبـخــش اگـه آرامــــــ♥ــــشم خــلاصــه مـیـشــه تــو صــداش . . .
خــــدایـــا !
بـبـخــش اگـه مـیـخـوام دنــیـا نـباشـــه ، اگــه اونـیکـه دنــیـامــه نـبـاشــــه . . . اینو یبـــــــــــار بهم گفت
|
|